زهرا....
خوشا شعری که بنیادش تو باشی
همه ارکان و ابیاتش تو باشی
به هر دم شاعری "زهرا" سراید
همه الفاظِ گریانش تو باشی
دادرس....
تومسیحا نفسی از چه بریدن نفست
با پر زخمی خود پر زدی از این قفست
توشکوفا نشده پرپرِگلزار شدی
بخدا که خدا خود بشود دادرست
حقیقت.....
وقتی که برادر به برادر نکند رحم ،عجب نیست
بیگانه زند خنجری از کینه به پُشتش
یکسر همه عالم نشود مانعِ مرگی
وقتی که اجل، نامه بدست،خورده به پُستش